ایلیاایلیا، تا این لحظه: 19 سال و 1 ماه و 14 روز سن داره

ایلیاجوون

ازمون ریاضی

پسر عزیزم شنبه 18 مرداد ماه با معرفی خانه ریاضی توسط یک از دوستای بابا جون شما رو برای تعیین سطح بردم مسیرش به ما خیلی دوره بعد از ازمون 30 دقیقه که شما زودتر تموم کردی ازت خواستم برگه تو نشونم بدی ولی مخالفت کردی بعد از ازمون گفتن شما ثبت نام کنید بعدا مشخص می شه که مقد ماتی یا پیشرفته منم نمی خواستم مقدماتی ثبت نامت کنم اونا م کلی قصه بافتن که دوست داری با بچه های قویتر توی یه کلاس باشه من زیر بار نرفتم گفتن 1 ساعت منتظر باشین تا جواب تست و بدن بعد از اعلام 90 درصد زده بودی 2 تا غلط داشتی همه کسانی که توی اون اتاق بودن منتظر بودن شما چی کار کردی به خاطر اصرار من تو موسسه در ترم تابستون نفر اول شده بودی 700 نفر شرکت کننده داشته حسابی ذوق زد...
27 مرداد 1393

رفتن به ورزشگاه تختی

عزیزم  شما خیلی دوست داری فوتبال رو تو ورزشگاه ببینی بازی استقلال وپرسپولیس خیلی شلوغ می شه بابا جون شما رو نمی بره اما باهم تصمیم گرفتید برید بازی راه اهن نفت و ببینید بازی تو ورزشگاه تختی بود شما طرفدار استقلال بودی لباس فرهاد مجیدی رو داری ولی با باخت پارسال استقلال میگی من طرفدارش نیستم حالا طرفدار هیچ تیمی نیستی امروز برای رفتن به ورزشگاه بدون بهانه زبان وریاضی رو مرور کردیم چند تا سی دی که جدید گرفتی رو تو یه روز نگاه کردی و بعد فیلم هارو برای معلم زبانت می بری ...
17 مرداد 1393

سالگرد ازدواج

                                    عزیزم سالگرد ازدواج مامان وبابا 15 مرداد  من وشما تصمیم داشتیم بابا رو سوپرایز کنیم ولی بابا جون این کارو زودتر کرد با گرفتن کیک و....منو حسابی ذوق زده کرد   همسر مهربانم برای همسفر شدن با تو از تمام دلبستگی هایم گذشتم حال منم و یک بغل گل های عاشقی ....امیدوارم سال های سال با پسر گلمون ایلیا این روز رو جشن بگیریم ...
17 مرداد 1393

شنا

بعد از ترافیک خسته کننده مامانم صبح ساعت 9 صبح 13 مرداد بلیط داشتن و برگشتن مشهد ایلیا حسابی ناراحت بود و روز قبل کلی گریه کرد  حالش خوب نبود ومی گفت دارم بالا می ارم و بی حال بود امروز شنا داشت باهم رفتیم ولی حسابی غمگین بود منم به خاطرش حسابی ناراحت شدم ولی شنا حالشو بهتر کرد امروز رکورد شنا رو برای ماه اول اعلام کردن                   1،19،16      50 fr.                                 1,29,96        50 br.  رکوردات خوب نبودن ولی هنوز شروع کار ماه اولت بعد ...
13 مرداد 1393

سفر به تالش

2شنبه شب با مامان جون اماده شدیم برای سفر به تالش ساعت 1 راه افتادیم از جاده مخصوص رفتیم جاده شلوغ بود ساعت 7 صبح رسیدیم قزوین تو راه کلی ماشین توقف کرده بودن صبحونه رو تو ماشین خوردیم بابا جون حسابی خسته شد بود ادامه راه رو من رانندگی کردم مسیر رشتم شلوغ بود همه خسته شده بودیم ساعت 12 تالش رسیدیم واستراحت کردیم باباجون تالشو به خاطر خلوتیش انتخاب کرده بود وخونه خرید ولی این چند روز حسابی شلوغ شده بود ولی بعد از اون ترافیک شمال کنار مامانم بهمون حسابی خوش گذشت یه شب تصمیم گرفتیم بریم رستوران دریایی انزلی بعد از کلی ترافیک رسیدیم کادرش عوض شده بود بدترین غذایی بود که تا به حال خورده بودیم اعصابمون خرد شد بعد از کلی ترافیک این جوری شد راه برگ...
13 مرداد 1393

امدن مامان جون

عزیزم مامان جون همراه خاله اومدن تهران ما 5شنبه شب رفتیم فرودگاه دنبالشون با تاخیر ساعت 2 رسیدن شما حسابی خوشحال بودی قراره تعطیلات عید فطر بریم خونمون تالش شما این چند روز حسابی ازادی وهر کار دوست داری می کنی این تفنگ مامان جون مهربون زحمت کشید اورد و خاله های ه مهربونت که شما رو خیلی دوست دارن عروسک کارتون displemanرو برات خریدن  ...
13 مرداد 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ایلیاجوون می باشد